نیاز یا میل
شما که دارید این مطلب را می خونید چند بهار از عمر خود را پشت سر گذاشتید ؟ مسلما در طول این دوران یک سری فعالیتهای را انجام دادید که حاصل ان تلخ یا شیرین بوده است تا حالا فکر کردید چه مقدار ازاین فعالیتها از روی میل وچه تعداد از روی نیازبوده است ؟ راستی این دو چه فرقی دارند ؟ ایا نتایج این دو یکی است یا باهم فرق دارد ؟ میل به چه معنا است ؟ نیاز به چه معنا؟ کدام مهمتر است؟
- میل: «المَیْلُ العدولُ عنِ الوسطِ الی احدِ الجانبینِ…»؛ میل یعنی انحراف از وسط به یكی از دو سو و به معنای رو آوردن به سوی چیزی است
از مشتقات «میل» در قرآن مجید، شش مورد آمده كه چهار مورد آن در سوره نساء، آیههای 102 و 129 و دو مورد آن در آیه ذیل است:
«ویُریدُ الّذینَ یَتّبعونَ الشَّهواتِ اَن تمیلوا مَیلاً عظیما» (نساء: 27)؛ و مردمی كه پیرو شهواتند میخواهند كه شما مسلمانان از راه حق و رحمت الهی بسیار منحرف گردید.
- اصغاء: «الصغُو المیلُ، یقالُ: صَغتِ النُّجومُ والشَّمسُ…»؛ صغو به معنای میل است و گفته میشود ستارگان و خورشید به غروب میل كردند و «اصغیتُه الی فلان»؛ یعنی به سمت فلانی آن را متمایل نمودم؛ چنانچه خداوند متعال میفرماید:
«ولتُصغی اِلیهِ اَفئدةُ الّذینَ لا یُؤمنونَ بِالاخرِة» (انعام 113)؛ و برای این كه قلوب كسانی كه به آخرت ایمان ندارند به آن (گفتار آراسته) مایل شود.
«صغو»، هم به معنای میل فیزیكی است و هم به معنای میل و كشش قلبی، گرچه در قرآن، به معنای دوم است و «لتُصغی الیه، ای یمیلُ الیه»؛ یعنی تمایل پیدا كند به سوی آن :
از مشتقات «صغو» تنها دو مورد در قرآن كریم آمده كه در یك مورد، با واژه «افئده» همراه است ـ كه ذكر شد ـ و در مورد دوم (تحریم: 4) با واژه «قلوب» همراه میباشد.
ـ شهوت و شهوات: «شهیَ الشّیءُ وشهاه یَشهاهُ»؛ یعنی دوستدار آن چیز شد و نسبت به آن رغبت نشان داد. «شهیّ» به معنای لذیذ و «شهوان» و «شهوانی» به معنی «شدید الشهوة» است. اصل «شهوت» به معنای اشتیاق و رغبت نفس است به چیزی كه اراده میكند .
صدرالمتألهین شیرازی رحمهالله میفرماید: شهوت یكی از اوصاف نفسانی است و به معنای میل مفرط و علاقه و رغبت شدید است و عبارت است از حركت نفس برای طلب چیزی كه ملائم نفس یا لذتبخش است. اعتدال این صفت نفسانی، عفت است و افراط آن شره و تفریط آن، خمود. عفت مبدأ و منشأ سخا، حیا، صبر، مسامحه، قناعت، ورع، قلت طمع و مساعدت است. و از طرف افراط آن، حرص، وقاحت، تبذیر، ریا، هتك، مخافت، ملق، حسد، شماتت و تذلل در مقابل اغنیا، منشعب میشود.
از واژه «شهوت» و مشتقات آن سیزده مورد در قرآن مجید به كار رفته است. یك مورد آن تبعیت از شهوات است ـ كه ذیل عنوان «میل» بیان گردید. اینك به یك مورد دیگر ـ كه در آن چندین مفهوم روانشناختی ـ به كار رفته و جای بحث فراوان دارد ـ اشاره میشود:
«زُیّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشّهواتِ مِن النِّساءِ والبَنینِ والقناطیرِ المُقنطرةِ مِنَ الذّهبِ والفِضّةِ والخَیلِ المُسوَّمةِ والاَنعامِ والحَرثِ ذلكَ متاعُ الحیاةِ الدُّنیا واللّهُ عندهُ حسنُ المآبُ.» (آل عمران: 14)
در این آیه، خداوند متعال از آراسته گردیدن و جلوهگر شدن دوستی و حب شدید انسانها سخن میگوید كه عبارت است از: دلربایی و شیدایی نسبت به زنان، فرزندان، همیانهای زر و سیم، اسبهای نشاندار نیكو، چهارپایان، مزارع و املاك.
آنچه که باعث مرز جدایی انسان وحیوان میشود میل است ،زیرا انسان حرکتش وافعالش بر اساس اراده ،ولی حیوان بر اساس میل است. قران کریم هم در باره تبهکاران می فرماید:« اولئک کالانعام بل هم اضل»وبرای آنان جز میل ؛چیزدیگری قایل نیست ،ودر جای دیگر می فر ماید :«فاعرض عن من تولی عن ذکرنا ولم یرد الا الحیوۀ الدنیا *ذلک مبلغهم من العلم »:اعراض کن از کسی که جز دنیا چیزی اراده نمی کند ؛زیرا دانشش تا به همین جا رسیده است وجز زرق وبرق فر یبای دنیا راهی نیافته است.بنابر این ؛انسان چیزی را اراده می کند که بفهمدوچیزی مانند آخرت را که نمی فهمد اراده نمی کند .
پس اگر کارها وگرایش ها بر اساس حس وخیال فقط بود واز نیروی عقل ووحی بی بهره بود آن کار میشود براساس میل وممکن است از هیچ ارزشی وفضیلتی بر خوردار نباشد وحتی انسان را تا سر حد حیوان پائین اورده؛ودر حقیقت ؛حیوان بالفعل وانسان بالقوه هستند،یعنی کارهای که در حد تغذیه ،پوشش،تهیه مسکن و….دارند،خیلی ساده است.زیرا وهم وخیال ،تا تحت تدبیر عقل قرار نگیرد سراب را آب ارائه داده وباطل را حق نشان می دهد یا بین راه را پاپان مقصد تلقی می کنند واگر بتواند ،بد را خوب واگر نتواند،خوبتر را خوب یا خوبترین را خوبتر نشان می دهد .
اما نیاز، عبارت است از نیروئی که از ذهن و ادراک آدمی سر چشمه می گیرد و اندیشه وعمل را چنان تنظیم می کند که فرد به انجام رفتاری می پردازد تا وضع نامطلوبی را در جهتی مطلوب تغییر دهد و حالت نارضایتی را به رضایت و ارضای نیاز تبدیل کند .
به عقیده اندیشمندان علم روانشناسی،نیاز یک پدیده روانی،و منشاء آن در درون انسان است و پویائی آن نیز تابع قانونمندی و قواعد خاصی است.
در این میان نظریه مازلواست .مازلوعقیده دارد نیازها دارای سلسله مراتب از ابتدائی تا پیشرفته هستند که ارضای یک نیاز سبب پیدایش نیاز بعدی می شود و بدین ترتیب خواسته ها و رفتار انسان از سوی نیازهای ارضاء نشده هدایت می شود.
از نظر مازلو در شرایط بسیار ابتدایی،این نیازهای فیریواوژیک هستند که شکل دهنده رفتار آدمی اند و به ترتیب که این نیازها به طور نسبی ارضاء می گردند،نیازهای سطح بالاتر هدایتگر رفتار می شوند.
البته ،به نظر مازلو رفتارهای آدمی منشاءچند گانه داشته و علاوه بر نیازها،محرکهای بیرونی نیز در آنها دخیل هستند.
مازلو یکی از ویژگیهای این نیازها را عمومی بودن آنها می داند که ورای شکل ظاهری،تفاوتهای فرهنگی و قومی است.او عقیده دارد که نیازهای سطح پایین تر حیاتی تر و ملموس ترندو بخصوص،نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی در سالهای اولیه زندگی افراد(دوران کودکی و نوجوانی)به شکل واضحتری قابل مشاهده است.اغلب کودکان در برابر کمبودهای ناشی از نیازهای فیزیولوژیک و تنش های مربوط به نیازهای ایمنی به سرعت واکنش نشان می دهند،اما این موضوع ممکن است در بزرگسالان از آن سرعت لازم برخوردار نباشد.
در اینکه نیازهای اصلی انسان خوراک، پوشاک و مسکن میباشند هیچ شکی نیست اما اگر از زاویهای دیگر به انسان نگاه کنیم، نیازهای دیگری را مییابیم که بدون آنها زندگی انسان امروز غیرممکن نمود میکند. اهمیت این نیازها آنچنان بالاست که میبایست پس از کشف آنها، به فکر راههایی برای ارتقاء و چگونگی پاسخ بهینه به آنها بود. نکتۀ قابل توجه این است که این نیازها شاید در نگاه اول مهم جلوه نکنند اما وقتی بیشتر دقت میکنیم درمییابیم که عدم وجود هریک، امید به زندگی و پیشرفت را از بین میبرد و در بعضی مواقع زندگی را به طور کلی مختل کرده و یا امکان زندگی کردن را از انسانها میگیرد. طبق نظریۀ مزلو، ۵ دسته وجود دارد که عبارتند از
الف) نیازهای فیزیکی و مادی:
خواب، خوراک، پوشاک، مسکن و … که الزام زندگی است و بدون آنها زندگی غیرممکن است، در درجۀ اول اهمیت قرار دارند و کلیۀ فعالیتهای انسان به گونه ختم به تامین اینها میشوند. این گونه نیازها رابطۀ مستقیم با طول عمر دارند .
ب) نیازهای امنیتی:
امنیت مالی و جانی، سلامتی، خانوادۀ سالم و خوب، امنیت اجتماعی و … البته تامین این دسته از نیازها، همانطور که در شکل میبینید در درجۀ دوم قرار دارند و به گونهایست که تامین این نیازها، زندگی مستقل و آرامی را نتیجه میبخشد . از لحاظ اهمیت تا اندازهای با نیازهای درجۀ اول برابری میکنند و در کشورهای توسعه یافته هدف اصلی مردم و حکومت تامین نیازهای امنیتی است .
ج) نیازهای اجتماعی:
پس از تامین دو نیاز بسیار مهم که ذکر شد و پس از کامل کردن آنها (ابتدا آنها باید تامین شوند) نوبت میرسد به تامین نیازهای اجتماعی – احساسی شامل دوستی و روابط خانوادگی، عشق و ازدواج و … . با توجه به اینکه انسانها نیاز به متعلق بودن و قبول شدن توسط دیگران را در وجود خود دارند، این نیاز پس از پاسخ به نیازهای اولیه خود را بیش از پیش بروز میدهد. رفت و آمدهای خانوادگی، میل به ازدواج و دوست داشته شدن! عضویت در گروههای مختلف، پذیرش در جمعهای دوستان، جلسههای مذهبی، انجمنهای تخصصی همان نیازهایی است که بیشتر ما همه روزه به دنبال آن هستیم .
د) عزت و اعتبار:
همۀ انسانها به این نیاز دارند که مورد قبول و مورد احترام واقع شوند. نمایان شده و در جمع برتر باشند و خود را به نوعی بهتر از دیگران جلوه دهند. در درجۀ اول، اعتماد بنفس، نتیجۀ عزت و اعتبار است و افرادی که معمولا منزوی واقع شده و گاهی اوقات از زندگی اجتماعی زده شده و از حضور در اجتماعات هراس دارند، همان افرادی هستند که این نیاز خود را پاسخ نداده و نسبت به آن بیتوجه هستند. باید دقت داشت که عزت و اعتبار موروثی نیست و از ابتدا در نهاد انسان واقع نشده بلکه اکتسابی بوده و با کمی تلاش قابل دستیابی است .
ه) خود شکوفایی:
آنچه که ماسلو از این بخش معرفی مینماید این است :”آنچه که انسان میتواند باشد، باید باشد.” افراد خودشکوفا افرادی هستند که عدم نیاز شخصیتی به دیگران در آنها تجلی دارد. زندگی را انطور که هست قبول مینمایند. از هر آنچه که دارند راضی هستند و همیشه رضایت در دلشان موج میزند. شادی و خوشحالی قسمتی از زندگی انهاست. حل مسائل و مشکلات دیگران برایشان مهم است نوآوری و ابتکار، خلاقیت، شایستگی شخصیتی جهت دریافت موهبتهای زندگی عادت آنهاست و از تجربیات قبلی خود جهت پیشرفت برنامه های بعدی خود بهره میگیرند .
البته مازلو به عنوان یک روانشناش انسان گرابه ترسیم این نیازها ی انسان پرداخته است.اما انچه ازمتون وادعیه ائمه اطهار برداشته میشود نیازها از نظرجسمی وروحی دارای مراتب گوناگون هستند
واز اهمیت والای بر خورد است تاجایی در قران در مورد متعددی با عنوان های مختلفی به ان اشاره شده است برای مثال:
ـ حاجة: «الحَوج» به معنای طلب و خواهش، و «الخُروج وحاجة وحائجّه» به معنای نیاز و غرض و هدف است؛ چنانچه خداوند تعالی میفرماید: «ولتُبلغُوا علیهَا حاجةً فی صُدورِكم»
از ریشه «حوج» در قرآن كریم، تنها سه مورد آمده كه هر سه عبارت است از كلمه «حاجة» و به همراه واژه «نفس» یا «صدور» (سینهها) به كار رفته است؛ دو مورد آن در سورههای یوسف: 68 و حشر: 9 آمده و مورد سوم آن در آیه ذیل:
«ولَكُم فیها منافعُ ولتَبلغُوا علیها حاجةً فی صُدورِكم» (غافر: 80)؛ و برای شما در آنها منافع قابل ملاحظهای است تا به وسیله آنها به مقصدی كه در دل دارید برسید.
ـ فقر: «فقر» از ستون فقرات است كه به معنای امری است كه كمرشكن میباشد. «فاقره» نیز در سوره قیامت از همین ریشه است:
«تَظُنُّ اَن یُفعلَ بِها فاقرة» (قیامت: 25)؛ گمان دارند كه با آنها رفتاری كمرشكن میكنند.
«فقر» ضد غنی و دارایی است. ابنعرفه میگوید: فقیر در لغت، به معنای محتاج است؛ چنانچه خداوند متعال میفرماید: «اَنتم الفقراءُ اِلَی اللّهِ»؛ یعنی شمایید نیازمندان به خدا.
در قرآن مجید، از مشتقات «فقر» چهارده مورد به كار رفته كه شامل دو نوع فقر مادی و معنوی است. فقر مادی مثل آیه ذیل:
«اِنَّماالصَّدقاتُ لِلفقراءِ والمَساكینِ والعاملینَ عَلیها» (توبه: 60)؛ زكات مخصوص فقرا و مساكین و كاركنانی است كه برای (جمعآوری) آن كار میكنند. و فقر مادی و معنوی مثل آیه ذیل:
«یَا اَیُّها اَلنَّاسُ انتم الفُقراءُ اِلَی اللّهِ واللّهُ هو الغَنیُّ الحمیدُ» (فاطر: 15)؛ ای مردم، شما (همگی) نیازمندان به خدایید و تنها خداوند ینیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.
یكی از مسائل مهم درباره نیازها انسانی این است كه این نیازها و خواستها معمولاً همه جا و همیشه قابل ارضا نیست؛ یعنی به هنگام ارضا، تزاحم پیدا میكنند. بحث این است كه وقتی در خواستها تزاحم به وجود میآید و یا حتی عواملی مثل عادات و هیجانات ـ كه از جمله چیزهایی است كه روانشناسان موجب تقدّم خواستی بر خواست دیگر دانستهاند ـ آدمی را به سویی میكشد، انسان چگونه میتواند منفعل نماند و نقش فعّال داشته باشد؟
بر اساس آنچه از قرآن و روایات برمیآید، ارزش اصلی انسان، در گرو همین فعالیتهای مثبت او است. اما اگر فرد بخواهد با اختیار و انتخاب خود، خواستی را ترجیح دهد، اساس انتخاب و معیار آن، چیست؟
از آن جا كه اصل و محرّك انتخابها، لذت بدنی یا روحی است، سه معیار میتوان در نظر گرفت:
اول. خواستی را انتخاب كنیم كه ارضایش لذت بیشتری دارد.
دوم. خواستی را انتخاب كنیم كه ارضایش لذت پایدارتر دارد.
سوم. ببینیم كدام یك كمال بیشتری در ما ایجاد میكند.
ولی همه این معیارها كم و بیش ما را دچار سرگردانی میكند؛ زیرا گاهی میخواهیم لذتها را بسنجیم، اما لذتی فراموش شده یا گاهی ممكن است هیجان خاصی التفات ما را از دیگر لذتها سلب كند و مقایسه را غیر ممكن سازد و گاه اصلاً انسان متحیّر میشود كه ملاك لذت را در چه بداند؟ یا در چه زمان و برای چه كسی؟ علاوه بر این، گاه دوام لذتها نیز یكسان است و از سویی، ما نمیتوانیم پیشبینی كنیم كه وجود خود ما چه قدر دوام خواهد یافت تا لذت پایدارتر را برگزینیم و سرانجام، نمیدانیم انسان تا چه حد امكان كمالیابی دارد تا كمال بیشتر را بشناسیم و برگزینیم.
در این جا، نقش علم و شناخت، بیشتر روشن میشود. نخستین كاری كه انسان باید انجام دهد تا دست كم از همین معیارهای محدود استفاده كند، این است كه درباره این مطالب بهتر بیندیشد: آیا عمر انسان همین عمر معمول است یا عمر دیگری نیز دارد؟ آیا حیات دیگری هم هست؟ كمالاتی كه انسان میتواند پیدا كند، چیست و در رابطه با چه چیز پیدا میشود؟ انسان چه كند تا كامل شود؟ در تحصیل كمال امر وجودی (كه اكنون فاقد آن هستیم) از كجا میآید؟ منشأ آن چیست؛ تصادفی است یا قانونی دارد؟
آیا کمال انسان در همین نیازهای دنیا وهمراه موج شدن با دیگران است واستفاده از لذات دنیا ولذت بیشتر بردن است ؟وچه عواملی باعث نرسیدن به کمال وبر هم خوردن ارامش واز بین رفتن زندگی سالم میشود برای رسیدن به یک زندگی ایدی میشود ؟
انشاء الله در مقاله بعدی به آن خواهیم پر داخت
التماس دعا