بهشت

  • خانه 
  • #ویروس -کرونا- منفعت  
  • تماس  
  • ورود 

#درمان -اضافه --وزن

28 اسفند 1398 توسط ارباب

​درمان اضافه وزن⚠️برای کاهش اضافه وزن و یا از بین بردن و کاهش اشتهای کاذب باید از ⇦کاهو قبل از غذا و بین غذا و بعد از آن بدون سس استفاده کرد➜?کاهو حجم بخشی از معده را اشغال می کند و جلوی پرخوری را می گیرد.?همچنین باید مخلوطی به این صورت درست کرد: ⚖پنجاه گرم زیره ی سیاه با پنجاه گرم تخم #کرفس و پنجاه گرم زنیان (اگر فرد حامله و یا شیرده نباشد) ➜⇦و بیست گرم زیره ی سبز شیرین (بادیان رومی) و آن را قبل از هر غذا به مقدار یک قاشق مرباخوری با ماست شیرین و دوغ شیرین کم چرب میل کرد?   ❍⇦کسانی که به بیماری دیابت مبتلا هستند باید یک سری مسائل را رعایت کنند?⇦ زیرا این بیماری موجب غلظت خون و گردش خون ضعیف در اندام تحتانی و از زانو به پائین می شود ?بافت عروق، بافت عصبی، بافت عضله و بافت پوست و زخم نیز می تواند در بدن فرد بروز کند که گاه موجب قطع عضو می شود.??خیار بوته ای (نه درختی و گلخانه ای) که نود درصد آن آب است برای⇦ شادابی پوست مفید است⇦زیرا ویتامینC دارد و ضد چین و چروک بوده و ملین و ضد یبوست می باشد➜ ?مغز خیار برای کاهش #قند_خون مفید می باشد✔️      

 نظر دهید »

عصر عاشورا

14 شهریور 1398 توسط ارباب

​

 نظر دهید »

ماجرای تابلوی عصر عاشورای استاد فرشچیان

14 شهریور 1398 توسط ارباب

#سلام جالب وشنیدی هست ارزش داره وقت صرف خوندنش کنی
استاد فرشچیان و ماجرای تابلوی عصر عاشورا"پدرم نماینده شرکت فرش در اصفهان بود. استادی بود که برای ایشان نقش فرش می کشید. یک بار پدرم مرا پیش او برد. استاد، نقش یک آهو را به من داد و گفت از روی آن نقاشی کن. تا صبح فردا حدود دویست طرح در اندازه ها و جهت های مختلف کشیدم.برای استاد باور کردنی نبود. هنرجویان امروز بعد از اندک زمانی خدا را هم بنده نیستند. من آن قدر رنگ برای استادم سابیدم که کف دست هایم پینه بست.

سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا بود، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت.

رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلو” عصر عاشورا” را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری.

الان که بعد از سی سال به این تابلو نگاه می کنم، می بینم اگر می خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریه می کنم، و آن مرکز تصویر است که نیست و آن خود امام حسین (ع) است..

 نظر دهید »

آزاده‌ام امّا گرفتار تو هستم؛ خارم که خواهم در گلستان تو باشم

13 شهریور 1398 توسط ارباب

 نظر دهید »

آزاده‌ام امّا گرفتار تو هستم؛ خارم که خواهم در گلستان تو باشم

13 شهریور 1398 توسط ارباب

#مقتل- خوانی 

ادب تنها چیزی که می تونه پاپان کار انسان را به رضایت خداوند ختم بکنه و عافیت به خیری بیاره ، انسان چه در گفتار چه در رفتار وچه در عمل اگر ادب را رعایت کرد یک راه آشتی وباز گشتی را برای عوض شدن خود قرار میده که خودشم از آن خبر نداره ولی خداوند هواشا نگه میداره تا عافیت بخیر بشه یکی از این افراد حر است حر ادب نگه داشت ببینید چه عاقبتی پیدا کرد؟ حر با هزار سوار آمد سر راه امام حسین(ع) را گرفت. گفت: از این طرف نباید بروید از آن طرف بروید اما حواسش جمع است. خیلی تند نمی رود، راه آشتی می گذارد. تا امام حسین (ع) فرمود: ظهر است می خواهیم نماز بخوانیم، حرّ گفت: هم با شما نماز می خوانم. فرمود: تو با ما نماز می خوانی؟ گفت: من که می دانم پسر فاطمه (س) هستی. عقیده ام با تو است. پول و حقوق و شکم پروری مرا سر راهت آورده است و الاّ دلم با تو است. نمازشان را خواندند. حرّ باز نگذاشت امام (ع) به راه خودش ادامه دهد. امام حسین (ع) ناراحت شد . فرمود: { ثکلتک اُمُّک؛} مادرت به عزایت بنشیند! یک نگاه به ابی عبدالله کرد و گفت: چه کنم که مادرت فاطمه (س) است. این احترامها عاقبت به خیری دارد. این راه آشتی است. حرّ در لشکر عمرسعد، رئیس قبیله و سردار یک جمعیت است. همین طور که داشت در لشکر عمر سعد قدم می زد یک وقت دید یک صدایی به گوشش رسید: یا حرّ « أبْشِرُ بِالجَنَّهِ؛» ای حرّ بشارتت می دهم به بهشت. به خدا اگر این صدا به گوشش نخورده بود این طرفی نمی شد. آی خدای عوض کن، آی خدای حرّ عوض کن، امشب یک ندای دیگری بده!و این بدها را عوض کن! حرّ تصمیمش را گرفت. گفت: بالاتر از کشته شدن که نیست بهشت می ارزد. به بهانه ای که اسبش را آب بدهد آمد طرف نهر و از طرف نخلستان خود را به لشکر امام حسین (ع) رسانید. برای امام حسین (ع) میهمان آمده است. آی حسین! امشب هم یک عده حرّ داری. حرّ آمد. آقا یک نگاهش کرد دید منقلب است. سرش را پایین انداخته است. ادب را ببین؟ امام حسین(ع) آمد نگاهش کرد. هر کس دیگر به جای آقا بود راهش نمیداد، کسی که امام حسین(ع) را به کشتن داد حرّ بود. ولی امام حسین(ع) او را پذیرفت اومد جلو گفت: حسین جان اجازه بده برم جبران کنم، من دل بچه هات لرزوندم، من راه تو رو سد کردم، ابا عبدالله کسی بدون جواب نمیزاره، ببین چی بهش گفته پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم وقتی افتاد رو زمین شاید تو دل حر غوغا بود، هی به خودش میگفت: نکنه آقام نیاد، میگن حضرت اومد حر رو به آرزوش رسوند، روایت میگه حضرت رسید سر حر رو روی دامنش گذاشت، زخم عمیقی به سر حر اصابت کرده، میگن حضرت دستمال سفدی داشت زخم سر حر رو بست، یا صاحب الزمان اما دل‌ها بسوزد برای آن آقایی که خودش« وَضَعَ خَّدهُ عَلَی التّراب» سرش را روی خاک کربلا گذاشت و جان داد؛ هر چی ناله داری هر چی نفس داری بگو یا حسین ……. « أالهمَ انَا نسئلک و ندعوک باسم العظیم بحقَ الزَهراء یا الله!» #به-قلم-خودم

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

بهشت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

تربیت فرزند

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس